صدراصدرا، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

صدرامامانی

سر شلوغی مامان اینا

سلام عزیز دل مامان ، دیگه داری برای خودت آقا میشی ها ... دیروز با مامان طاطا(خاله طاهره ، آخه به اون هم میگی مامان) رفتیم خیابان بهار و برای پسر گل مامانی لباس خریدیم تا توی عروسی حسابی پسرم بدرخشه یک دست کت و شلوار اسپرت ، یعنی کت طوسی رنگ ، شلوار مشکی ، پیرهن سفید و یک عدد پاپیون ، الهی که قربونت بشم خیلی بهت میومد ، راستی یک جفت کفش ورنی هم خریدیم خیلی بامیزه شده بودی ، عزیز که اینطوری شما رو دید گفت : " چرا اینا رو برای بچه خریدی ، خدای نکرده چشم میخوره ها " از بس که بامزه شده بودی مامان ، الهی که چشم اون کسی که عزیز دل منو چشم میخواد بزنه بابا غوری بشه ... البته عزیز راست میگه ولی برات صدقه میزارم که همیشه سالم و سرحال باشی ع...
15 شهريور 1390

اولین رحمت خدا

سلام عزیز مامان ، الهی که قربونت بشم از دیروز بارونی قشنگی شروع شده و خدا رحمت و مهربونشو شامل حالمون کرده ، خیلی از این بابت خوشحالم میدونی عزیزم من کلاً عاشق فصل پاییزم و این بارون قشنگ که نوید بخش رسیدن پاییز هستش به من حس خوبی میده ... راستی همه در انتظار 18 شهریور هستیم یعنی عروسه خاله الی و آقا مهدی ، وای مامانی هنوز هیچ کدوممون لباس نخریدیم ، نه من ، نه بابا حمید گلی نه پسر گلم ... آخه میدونی مامان توی ماه رمضان خیلی سخته که بریم خرید برای همین گذاشتیم بعد از ماه رمضان ، عزیز هم میگه چرا کاراتونو میزارید آخر سر انجام میدید؟؟؟ البته راست میگه ولی خیلی سخت خدائیش... صدراجونی خیلی دوست دارم که برات یه کت و شلواک با پاپیون بگی...
7 شهريور 1390
1